کاش کوچک بودیم
زندگی خوب بود تا وقتی تمام دغدغه هامون عروسکامون بودن.کبود می شدیم از گریه اگه بی اجازه دست میزدن بهشون.براشون مامان می شدیم و اونا هم حرف گوش کن ترین بچه های دنیا ب...
قصه همه ی ما این است
یه روز رو یه نیمکت تو پارک میشینی و با خودت میگی:هــی جوانی کجایی که یادت بخیر... یه روزی رویه نیمکت مینشستی وبا بغل دستیت سرپاکن دعوا میکردی وبا گریه میرفتی پیش مع...
اهای با تو ام سکوت...
آهای با تو ام سکوت... تو دیگر تنهایم نگذار...بگذار لحظاتی لبخند بر لبهایم جا خوش کند بگذار به بهانه تو قدری آرام شوم از این هیاهوی بی دلیل،کمی آسوده باشم جز تو دیگر کسی...
اندازه یک لحظه
یک غزل خاطره یک بیت خدا من نفس درنفس عشق مدد می گیرم جای من گوشه تنهایی بی وقفه چشمان تو نیست جای من پشت تبسم هایی است که به عشق از سر لب های تو بر می ...
حال گلدان را بپرس!
حال این روزهایم،حال گلدان کنارپنجره است.حال حوض تنهایی ماهی ها.حال بغض سنگین آسمان.حال غریبی است.تنهایی وغم هرشب درآغوشم به خواب می روند هرشب کنارچشمان خیس پنجره می...
شورشی
شورش عجیبی است درچشم های بی انتهایت که نمی توان ساده ازآن گذشت کاش من هم یک شورشی بودم شعراز:زینب عبدالهی
حکم
حکم تلخی است سکوت آخرین جرعه ازاین حکم فقط خاموشی است مثل اشک است اگرفال دلت تنهایی است چشم درچشم سکوت خط به خط فکر و خیال غافل ازاینکه دراین خاموشی حکم اجرا شده اس...
معجزه
موسیقی چشمانت باران زده برقلبم انگارشبی،موجی طوفان زده برقلبم ازمعجزه ی چشمت اینگونه پریشانم اینبارهراسی نیست،باران زده برقلبم شعر از:زینب عبدالهی
جایی که...
خواهم توانست،روزی حصارحنجره را خواهم شکست.ازاین بغض بی صدا خواهم گریخت.جایی که گریستن جرم باشد وبه گریه انداختن گناه.جایی که اشک حرمت دارد و دل پناه. این حصار را جا ...
رقص اشک
تارعنکبوت های قلبم به یادت می نوازند صوتشان چشمه جوشان اشکم را به رقص آورده است. نویسنده:زینب عبدالهی
جان دادم
روزی که به دست غم توجان دادم بی آنکه بخواهم به توپایان دادم دردفترچشمان تومن بودم ومن چشمان تو گریه کردومن جان دادم شعراز:زینب عبدالهی
باز هم
امروزهم سلام... بازهم هوای تنهایی دل بازهم نگاه بارانی من بازهم عبوربی صدای بغض درسکوت شب وبیداری من ترس ازنگاه درآینه و... ترس ازسکوت وبی تابی من ...